آهنگساز : علی تجویدی
شاعر : رهی معیری
دستگاه : شور (دشتی)
شاعر : رهی معیری
دستگاه : شور (دشتی)
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـــــــرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل ...... بـــی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگـــــــی ...... بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من ...... غـــافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خـــود ...... وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـــــــرق تمنا شد دلم
******
در پیش بی دردان چرا ...... فــــریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل ...... بـــــــا یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم بــه راهی که پایان ندارد
******
از گل شنیدم بوی او ...... مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کــوی او ...... در کوی جان منزل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم بــه راهی که پایان ندارد
******
دیدی که در گرداب غـم ...... از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون ...... امــــــواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـــــــرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل ...... بـــی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگـــــــی ...... بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من ...... غـــافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خـــود ...... وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـــــــرق تمنا شد دلم
******
در پیش بی دردان چرا ...... فــــریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل ...... بـــــــا یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم بــه راهی که پایان ندارد
******
از گل شنیدم بوی او ...... مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کــوی او ...... در کوی جان منزل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم بــه راهی که پایان ندارد
******
دیدی که در گرداب غـم ...... از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون ...... امــــــواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـــــــرق تمنا شد دلم